۱۳۹۰ بهمن ۳۰, یکشنبه

فیس بوک بیست و پنجم بهمن منتشر می کند:
نامه روح الله زم (فرزند حجت الاسلام زم، مدیرکل سابق حوزه هنری) به خامنه ای: بازجوی من در زندان شخص برادر حیدر مصلحی (وزیر کنونی اطلاعات) بود.

حمد و سپاس خداوند رحمان و رحیم را که قدرت درک به ما عنایت فرمود , سخن تملق از ما بگرفت و چشم بینایمان داد تا بر علیه ظلم ستم پیشگان و منحرفان از آرمانها و خواست های تاریخی ملت ایران قیام به زبان نماییم و آنچه مورد رضایت حق تعالی ست را بر گفتار جاری نماییم که همانا اینکار برایمان همان سپاس خداوندگار است برای عطا فرمودن چنین نعمت بزرگی بر ما

آقای خامنه ای

ما همانند سایر اطرافیان شما میتوانستیم زبان بر چاپلوسی و تعظیم شما برگیریم .از نعمات " سایه گسترده سلطنت شما در ایران" برخوردار شویم ,از خوان گسترده بیت المال در اختیار شما استفاده کنیم و به مانند سایر " کرکس های حاضر بر بالین محتضر انقلاب اسلامی " ارتزاق نماییم ,خود و حسابهای دنیایی مان را فربه از حرام نماییم و در بجا آوردن سپاس شما هفته ای یکبار بگوییم
آیت الله خامنه ای بهترین فرد برای جانشینی خدا بر روی زمین است و شما آخرین پیامبر و فرستاده خدا بر روی زمین هستید! 
اما دریغ که گفتارو وجدانمان بر چاپلوسی حضرت شما نچرخید و لحظه ای زبانمان آرام نگرفت و آواره غربت شدیم. چه بسا از ظلم شما و سپاهیان بی خبر از خدایتان در 
امان بمانیم.
کنون که زمان گفتار سوم من با شما گردیده 22 بهمن امسال نیز پایان یافته و جمعی به ضرب و زور بخشنامه های حکومتی و برخورداری از مزایا و مواهب حضور در راهپیمایی 22 بهمن در آن حاضر گردیدند و به گواه حاضران در راهپیمایی , امسال کم رونق ترین راهپیمایی سالهای اخیر انقلاب را شاهد بودیم که به مدد حقه های تدوین و .تصویرصدا و سیمای میلی جمهوری اسلامی ایران "درهم فشرده و متکثر" به نظر می رسید..خوبست نامه موسسه مالی اعتباری ایرانیان به تمامی کارمندان شعب خود و وعده یکروز پاداش برای شرکت در راهپیمایی 22 بهمن امسال و حضور و غیاب کارمندان در خلال راهپیمایی را حتما بخوانید.نکات مفیدی عایدتان خواهد شد
دفتر جنابعالی نیز به رویه سالیان پیشین , روز بعد از راهپیمایی بخاطر "حضور پرشور مردم فهیم و انقلابی " تشکر نکرد و این سپاس را فردای 25 بهمن ماه به مردم فهیم ایران ابلاغ نمود.

به گمان ما شما انتظارحضور مخالفین خود در تظاهرات سالگرد حصر غیر قانونی میر حسین موسوی و مهدی کروبی را می کشیدید و پس از آنکه برای هر یک از مخالفین خود در این تظاهرات 20 چماقدار و تفنگدار گماشتید , پیام تشکر خود را ارسال کردید.اما به یک نکته مهم توجه نکردید.
نکته ای که دو سال است در تمامی تریبونهای حکومتی خود بر آن پافشاری می کنید و آن "مردن جنبش سبز مردم ایران" است. این گسیل عظیم نیرو در خیابانهای تهران و شهرستانها به ما نشان داد که جنبش اعتراضی مردم ایران به شدت زنده است و شما بسیار از حضور سبز و اعتراضی مردم ایران بر علیه دیکتاتوری خود هراسناکید و همچنان به قانون اساسی ایران پایبند نیستید و از آن حراست و پاسداری نمی نمایید.چرا که بر اساس اصل 27 قانون اساسی که شما ملزم به پاسداری از آن هستید "تشکیل اجتماعات و راهپیماییها بدون حمل سلاح به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است".
اطمینان کافی و وافی دارم شما نیز به مانند شاه سابق ایران "صدای ملت ایران" را زمانی خواهید شنید که دیگر دیر شده است .چه آنکه او نیز به قانون اساسی مشروطه عمل ننمود و آن قانون را تبدیل به قانون اساسی مطلقه کرد و شما نیز بر صراط او استوار قدم هستید. اما یک فرق اساسی میان شاه فقید ایران و شاه فعلی ایران وجود دارد.آن فرق اینست که او برای آرام نمودن آتش خشم مردم ایران و جلوگیری از کشتار بیشتر مردم از ایران خارج شد و آینده سیاسی خود را به دست سرنوشت ملت ایران سپرد.اما شما تا ایران را مورد آماج دشمنان قرار ندهید و ایران را "ویران " نکنید قصد واگذاری حکومت و "سپردن سرنوشت به دست ملت ایران" را ندارید. اگر تمایل دارید شما بچرخید تا ما نیز بچرخیم.حتما در آینده ای نزدیک صدای ملت ایران را خواهید شنید و ما به زودی انقلابی را که به شما امانت دادیم را از شما پس خواهیم گرفت و سرنوشت خود و شما را تعیین خواهیم کرد

جناب سید علی خامنه ای

در نماز جمعه 14 بهمن ماه گذشته منتظر راهگشایی تازه شما برای خروج از انسداد سیاسی حاکم بر ایران و تحریمهای کمر شکن بودیم.اما پس از آن خطبه به نتیجه قطعی رسیدیم که قانون اساسی فعلی با ساختار فاسد حکومتی در ایران تامین کننده منافع ملی و عزت ایران نیست و یگانه راه نجات ملی ایران از غارت و ویرانی و تجزیه احتمالی دشمنان این سرزمین همانا "ترک گفتن شما از مسند رهبری بر ایران " است.
چه اینکه در حکومت خود چنان دشمن تراشی نموده اید که حکومتهایی که با ملت ایران مشکل حادی نداشتند و در زمان ریاست جمهوری جناب خاتمی برای ایشان فرش قرمز پهن می کردند اکنون کمر به قتل ملت ایران بسته اند و اینها همگی از برکات رهبری فرزانه بنام سید علی حسینی خامنه ای است. 
لطفا ترتیبی اتخاذ فرمایید تا ملت ایران دیگر از برکات رهبری داهیانه شما بهره مند نگردند.
قطعا در صورت انجام این لطف بزرگ , سایه جنگ و تورم دهشتناک از سر ملت ایران رخت بر بسته و سیستم حکومتی دیگری شایسته نام ایران و ایرانی جایگزین 
شما و حکومتتان می گردد 
نا گفته نگذاریم که اگر رهبری پیامبر گونه شما بر ملت ایران ادامه یابد در دهه های فجر آینده شعار "مرگ بر جهان" توسط حاضرین داده شده و شرکت ایرانسل که سهامدار عمده آن "مجتبی خامنه ای" فرزند خلف شماست شارژ صد درصد رایگان را به حاضرین در جمعیت اعطا می نماید
:در خبر ها خواندم که
آیت الله سیستانی در پاسخ به جناب مسیح مهاجری گفته است که "من در قضایای ایران دخالت نکرده و نخواهم کرد.قضایای ایران یک سر مهندس دارد و تمامی امور به روال خود در حال انجام است".بسیار فکر کردم که این سر مهندس چه کسی میتواند باشد؟ 
نقش شما را در امور ایران بیشتر از نقش یک "مهندس" نیافتم و دریافتم سر مهندس اصلی به زعم من "انگلستان"است تا شما.برای بیان خود دلیل دارم
چه اینکه به خوبی "پروژه اندلسی سازی ایران" به دست شخص شخیص شما در حال اجراست و قطعا بسیاری از مردم ایران در حکومت احتمالی بعدی به پیوند دین و سیاست نظر مساعدی نخواهند داشت.

حتما نامه دکتر "مهدی خزعلی" را که به فرزند آیت الله العظمی منتظری نگاشته خوانده اید.نزدیک به 40 روز است که در اعتصاب غذا به سر می برد و نزدیک است به مانند "شهید هدی صابر" بدست عمالان دژخیم شما به شهادت برسد.میدانم که او استخوانی ست بر لای زخم شما.قصد حتمی آنست که او را به شهادت برسانند تا شما از دست او خلاص شوید.به فضل الهی او زنده خواهد ماند و همچنان خاری خواهد بود در چشم دشمنان عزت و شرف ملت ایران

من قصد دارم همانگونه که وعده نمودم از شکنجه ها و روند اعتراف گیری در بند الف زندان پهناور اوین بواسطه اعمال شنیع ارتکابی بازجویان شما سخن بگویم.البته بسیاری از افراد هم نظر با بنده از روند عبث نامه نگاری با شما سخن می گویند و حکومت شما را غیر قابل اصلاح می دانند.اما من بنا دارم تا رسیدن به حصول نتیجه به شما نامه بنویسم تا قطعات پازل پیچیده حکومت تزویر شما بر مردم ایران کامل شود.شاید مورد رضای حق تعالی قرار گیرد .

من به همراه تعداد بسیاری از سیاسیون و افراد سرشناس درست چند روز پس از قرائت "خطبه خون شما " در نماز جمعه تهران در سال 1388 بازداشت شدیم و به بند الف زندان اوین منتقل گردیدیم.دستگیری من در انتهای خیابان پیروزی تهران و طی یک قرار ملاقات تلفنی رخ داد و با کشیدن سلاح و محاصره خیابانی همراه بود.همانطور که بهزاد نبوی دستگیر شد و بسیاری دیگر.در اثنای انتقال به اوین مورد ضرب و شتم قرار گرفتم در حالیکه چشم بند بر چشم و دستبند در دست داشتم مورد انواع توهین ها و فحاشی های ناموسی لایق دستگیر کنندگان و فرماندهانشان قرار گرفتم.ماهها در سلول انفرادی نگهداری شدم و زیر زمین نمور زندان را از زیر چشم بند خود درک کردم.در حالیکه دو دستم با دستبند به میله های فلزی روی زمین بسته شده بود ساعتها در حالت خمیده در آن مکان نگهداری شدم تا اعترافات مورد نظر بازجویان را علیه پدرم,مهدی هاشمی رفسنجانی,غلامحسین کرباسچی,سید محمد خاتمی و مهدی کروبی از من اخذ کنند.روزهای زیادی از تابستان سال 88 را در سلول 1/5 متری بند دو الف سپاه ظلم شما گذراندم.در حالیکه مداوم روزه داشتم و صدای نماز شب هم بندی هایم را از کانال کولر سلول می شنیدم.مناجاتهای شبانه در آن شرایط تنها امید ما بود برای نظر کردن به وجه الله و گذر از ظلم سنگین شما.همانطور که "الا لعنت الله علی القوم الظالمین" نجوای زیر لبمان بود

سر بازجوی من فردی بود با لهجه شیرین اصفهانی که بوسیله 5 بازجوی زیر دست خود روند کارشناسی پرونده های دستگیر شدگان سیاسی را بر عهده داشت. این فرد
بازجوی بسیاری از افراد است که ظلم مضاعفی به آنها رفته است. نام او را در اواسط همین نامه فاش خواهم کرد.
این فرد عامل اعترافات دروغ بسیاری از متهمان در "دادگاههای فرمایشی"برگزار شده آن زمان بود.او بسیار مرا تحت فشار قرار داد تا بر علیه دو شخص مطرح سیاسی اعترافات کذایی را انجام دهم.بازجویی در آن بند با دلهره و اضطراب و عدم درک گذر سریع زمان همراه است.چنانکه بسیاری از روزها از ساعت 12 ظهر تا 12 شب در اتاق بازجویی بودم و به گذر سریع زمان در روند بازجویی توجه نمی کردم.تک تک بازجویان من مسئولیتی نا همگون داشتند.
یکی به شدت کتک میزد.بطوریکه بارها از پشت سر با ضربات متعدد لگد به دیوار مقابل پرتاب میشدم.سهولت اینکار زمانی بیشتر میشود که من را مقابل دیوار با چشم بند می نشاندند.طبیعتا در این حالت رو به دیوار بودم و به محض اینکه جمله ای مطابق نظر بازجویان ادا و نوشته نمی شد از ناحیه پشت سر چندین نفر حمله کرده و مرا به زمین و دیوار پرتاب کرده و اینکار چندین بار در طول روز انجام میشد.
بازجوی دیگر فقط و فقط الفاظ رکیک و ناموسی را بکار میبرد.او لاغر بود و دراز. این دو مکمل یکدیگر بودند.
بازجوی بعدی مامور دادن برگه هایی بود که در آنها مطالب مربوطه را به کذا نوشته بود و من باید آنها را همانگونه که هست در برگه های بازجویی می نوشتم ومنقوش به اثر انگشت می کردم.اگر کلمه ای کم یا زیاد میشد آن دو نفر دیگر به شدت مرا مورد ضرب و شتم قرار می دادند.
بازجوی بعدی که هیکل گنده ای هم داشت مامور جریحه دار کردن عواطف و احساسات بود.او مدام دلتنگی تنها دخترم بخاطر دوری از من را یاداور میشد و اینکه در شنودهای تلفنی دخترم مدام گریه میکند و بهانه پدرش را می گیرد. او می گفت آنچه را که باید بگویی بگو تا ازاین مهلکه رهایی یابی و دخترت را ملاقات کنی.آخر از شما چه پنهان دختر من در زمان دستگیری ام هفت سال بیشتر نداشت و مسئولیت او را در نبود مادرش , من و خانواده ام بر عهده داشتیم.
بازجوی بعدی ام نیز همان فردی بود که پیشتر از او صحبت کردم.همانی که قسم "ناموس زهرا" تکه کلامش بود.همان که بارها شاهد بود مرا با زبان روزه کتک میزدند و له می کردند.همان که با هدایت و نظر او آن بازجوی سیه چرده هتاک لاغر اندام زشت سیرت و صورت بارها و بارها کتاب قران را به سمت من پرتاب می کرد و می گفت در زمان علی نیز خوارج قران بر نیزه کردند و تو یکی از آن خوارج هستی! و همان قران همراه مرا بارها به سر و صورتم پرتاب کرد و کوبید.
آن سربازجوی محترم که اکثر زندانیان سیاسی را بازجویی و مورد هتاکی قرار می داد و افراد بسیاری از او یاد میکنند اما او را نمی شناسند را من دیده ام.در روز آخر بازداشت مرا به اتاق او بردند.به صندلی چرخداری نشاندند .چشم بند از چشمان گشودند و من کله طاس او را به همراه جای مهر بر پیشانی و چشمان نیلی رویت نمودم.او کسی نبود جز برادر وزیر اطلاعات شما "حیدر مصلحی" که در دولت غاصب فعلی مشغول به کار است.
من نام او را نمی دانستم.اما توسط یکی از دوستان خود در اطلاعات سپاه پاسداران نامش برایم افشا شد و آن فرد که نام و رسمش محفوظ است او را به من معرفی نمود.او از من خواست که به محض آزاد شدن در کنار "مهدی هاشمی رفسنجانی "قرار بگیرم و او را تا لحظه دستگیری تنها نگذارم.به عبارت دیگر اینکه جاسوسی کنم!!! بارها و بارها همین شخص از من خواست که اطلاعات بعضا دروغی را که از وی داشتند از زبان من منتشر کنند و قرار بود مرا به همان دادگاه کذایی و فرمایشی حکومت به ریاست صلواتی برده و مطالبی را که از زبان حمزه کرمی بیان شد از زبان من منتشر نمایند.همچنین پس از آزادی سه بار مرا به زندان اوین احضار نمود و طی بازجوییهای چندین ساعته مجددا از من درخواست کرد تا مطلبی قریب به این مضمون بنویسم که "غلامحسین کرباسچی" را بارها در اماکن مختلف دیده ام که با سلاح تردد میکند تا او این نوشته و اقرار مرا به همراه امضاء و اثر انگشتم جلوی قاضی محمد زاده (قاضی ویژه مستقر در مجتمع مفاسد اقتصادی فعلی) و قاضی مخصوص بند حفاظت و اطلاعات سپاه در اوین در آن دوران بگذارد تا حکم دستگیری کرباسچی را بگیرند و او را به اوین بیاورند.قسم به خدای احد و واحد که در آن لحظه میعاد گاه قیامت را در برابر چشمان خود دیدم و از آن اعترافات سنگین و دروغ امتناع نمودم . چه اینکه تهدید به دستگیری مجدد و نگهداری طولانی مدت در انفرادی بند الف و شکنجه نیز شدم.اما شرافت و وجدانم را در آن لحظات هجوم سهمگین بر زیر پای ننهادم

جناب آقای خامنه ای

بارها در زمان بازجوییهای مکرر و طولانی مدت خود صدای آه و ناله و فغان ناشی از ضرب و شتم زندانیان را شنیدم.در یک مورد که در اتاق جنبی بازجویی خودم روی داد فرد مضروب را از صدای ناله اش شناختم. سر بازجوی من (مصلحی)به همراه دو نفر دیگر مشغول (کارشناسی) بازجویی از من بود که فردی وارد شد و قضیه ای را زیر گوش او زمزمه نمود.مرا با تعداد زیادی سوال و یکصد برگه بازجویی تنها گذاردند و به اتاق کناری ام رفتند.
من صدای پنج نفر را شنیدم که فردی را به شدت کتک زدند که اعتراف کند به داشتن سلاح کمری.
آن فرد را شناختم و پس از بازگشت سر بازجو و تیم همراه از او تاییدیه نامش را گرفتنم و او با اکراه پاسخ داد.او کسی نبود جز عیسی فریدی.
مدیر عامل صندوق بازنشستگی شرکت نفت در دولت اصلاحات.جهادگر سابق.فعال در دولتهای میر حسین موسوی.هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی.جرمی که منجر به دستگیری او شد در اختیار نهادن دفترش در انتخابات 84 به ستاد هاشمی بود.برای آن کار (جرم) دستگیر شد و زیر فشار سهمگین شکنجه های بازجویان مجبور به اعتراف برای در اختیار داشتن سلاح کمری شد و اکنون در حال گذران دوران طولانی حبس خود است.

حتما شما در جریان پروژه آن روزهای سپاه پاسداران برای دستگیر شدگان بودید؟ همانطور که برنامه ریزی کرده بودید قرار بود اینطور القاء شود که کسانی که جزو نزدیکان میر حسین موسوی, مهدی کروبی و هاشمی رفسنجانی بودند همگی قصد انجام کودتا و قیام مسلحانه بر علیه شما را داشتند و قرار بود هاشمی رفسنجانی و فرزندش "مهدی" در معرض اتهامی قرار گیرند که آن "تجهیز افراد به سلاح برای قیام علیه حکومت و شخص شما" بود. 
تمامی روند اعتراف گیری نیز بر اساس ارتباط دستگیر شدگان با مجاهدین خلق, افراد سلطنت طلب و درنهایت هاشمی رفسنجانی و میر حسین موسوی بود و نامها نیز برای آنان فرقی نمی کرد. متاسفانه بسیاری به دام این توطئه شنیع شما و سپاهیان ظالم شما افتادند.

هرگز فراموش نمی کنم که در یکی از اوقات محدود هواخوری(10 دقیقه در صبح) با سعید ملک زاده صحبت کردم.
به زعم سربازجویم من باهوش ترین فرد و در عین حال زیرک ترین و به اصطلاح "شیطون ترین" زندانی حاضر در میان جمع زندانیان آن زمان بودم.
با همان زیرکی ام با او سخن گفتم.همانطور که می دانید حکم اعدام او اکنون به اجرای احکام فرستاده شده و در انتظار اعدام است.ریش هایش سفید شده بود.تحت شدید ترین فشارها برای اعتراف به بازجویی بود.خود را بنام سعید به من معرفی کرد.در مردادماه 88 در گرمای سوزان و روزهای طولانی سال پانزدهمین ماه انفرادی خود را در بند الف سپاه ظالم شما می گذرانید و به من گفت تحت شدید ترین فشارها و انواع شکنجه ها برای اقرار به جاسوسی است.
او همچنان پر روحیه در زمان هواخوری به نرمش و ورزش می پرداخت.می دوید و سعی به بازسازی روحیه خود داشت.اما اکنون عکسش را در سایتهای مختلف میبینم که بالاخره به آنچه می خواستند اعتراف کرد و به اعدام محکوم شد.
خدا قسمتتان کند که 2 سال در انفرادی بمانید تا به گناه ناکرده خود نیز اعتراف نمایید.
فردی را می شناسم که در زمان ورود به زندان بالای 140 کیلوگرم وزن داشت.نامش محفوظ است.چون اکنون در چنگال شما گرفتار است.
پس از آزادی برای پیگیری روند پرونده ام به دادگاه انقلاب رفتم.او را دیدم که با قامتی نحیف در برابرم ایستاده و مرا نظاره میکند.
به او گفتم حاجی! چی شد؟ چرا اینقدر لاغر شدی؟چه بر سرت آورده اند؟ گفت روح الله؟ اگر تو را نیز به مانند من روزی یکبار در مقعدت شوک الکترونیکی وصل می کردند چیزی جز استخوان از تو نمی ماند. او در دوران شهید رجایی و میر حسین موسوی یکی از معتمدین آن بزرگواران بود.صدای مناجاتهای شبانه اش گوشم را هنوز نوازش میکند.10 ماه در سال در گرمای بالای 50 درجه یکی از شهرهای کشور روزه نگه می داشت.در سلولش مدام روزه بود.او همان کسی بود که بنا به نظر تمامی دوستان نزدیکش مرجع تقلیدی بنام علی خامنه ای داشت.تمامی دوستانش می دانستند که نزد او از علی خامنه ای باید با عبارت "آقا" استفاده کنند و اگر نمی کردند خشمگین میشد و آن فرد را بطرز وحشتناکی کتک می زد. او در زندان سپاه فاسد شما شکنجه شد و گوشت تنش روزی یکبار بوسیله تماس شوک الکتریکی با مقعد ریخت و 80 کیلو کاهش.وزن پیدا کرد.نیز در این مقال نمی گویم که در دیدار ما سهم شما از بیان این مطالب چه بود که قدما گفته اند :"عاقلان را به اشاره
وای بر من.
وای بر ما.
وای بر شما.
وای بر همه .

شما همچنان رهبری دولت و حکومتی فاسد , خونریز, جنایتکار را بر عهده دارید . برای تمامی صفات واجد شرایط شما که نام بردم مصداق و نمونه های عینی را بر می شمارم که بر صحت مدعای من اطمینان حاصل کنید از جنایتهای سعید مرتضوی در زندان اوین, تعیین حکم زندانیان توسط بازجوها و ماشین امضاء بودن قضات, از هنگامه شهیدی, از شهیده ندا آقا سلطان, از سید مصطفی تاج زاده و ...حرفهای ناگفته ای دارم که در مجال خود خواهم گفت.
ما را به پاسخگویی شما امیدی نیست.
اما این عدم پاسخگویی استدلالی منطقی و الهی برای بیان ناگفته ها نیست.
بسیار خوبست که شما بر پاسخگو نبودنتان اصرار دارید.چون نا گفته ها بیشتر و بیشتر بیان خواهد شد و همگان خواهند فهمید چه کلاه گشادی بر سر مردم ایران رفته است با چنین رهبر خردمند و فرزانه ای

(هر آیینه من آرزو مند لقای خدایم , و به پاداش نیک او در انتظار و امید , اما تاسفم از اینست که حکومت این امت بدست بی خردان و تبهکاران افتد و مال خدا را در بین خود دست بدست کنند و عباد حق را به بردگی گیرند و با شایستگان به جنگ بر خیزند و فاسدان را همدست خود نمایند)...نهج البلاغه نامه 62

*این نامه بدون دخل و تصرف همانگونه که به دست ما رسیده منتشر شده است.

۱۳۹۰ بهمن ۲۹, شنبه

عکس دکتر خزعلی پس از 42 روز اعتصاب غذا

حمید احمری در صفحه فیس بوک خود نوشت : این شیرینیی است که امروز دکتر خزعلی ،درحالی که چهل و سه روز از اعتصاب غذایی خود را پشت سر میگذراند در بیمارستان طالقانی و در بخش ccu به من تعارف کردند.

 جناب دکتر فرمودند که به زودی و در همین اسفند ماه باید منتظر درگیری شدید (زیر آب زنی ) بین جریان انحرافی و جریان ولایی باشیم و همچنین سلام گرم خود رو به همه دوستان آزادیخواه رساندند.

درخواست من از جناب خزعلی شکستن اعتصاب بود و اینکه که جامعه نیاز به افرادی چون ایشان دارند . ولی آقای خزعلی فرمودند که این راهی است که باید تا انتها آن را طی کنند. ضمنا آقای دکتر غذایی را که بیمارستان برای نهار تدارک دیده بود را به سربازی که از طرف زندان مراقب ایشان بودند تقدیم کردند.

چیزی که بیشتر از همه نظر من رو جلب کرد، روحیه عالی و رضایت درونی بود که در چهره نحیف و لاغز این مرد غیور دیده میشد. شخصی که بعد از گذشتن چهل و سه روز از اعتصاب غذایی خود از عیادت کنندگان خود به گرمی و با شیرینیی که بویش محوطه تخت را پوشانده بود پذیرایی میکرد

۱۳۹۰ بهمن ۲۶, چهارشنبه


دوستان عزیز نزدیک به 40 روز از اعتصاب غذای دکتر خزعلی میگذرد و تقریبا ما کاری از دستمان بر نمی آید.ببخشید بدتون نیاد ولی وقتی مرد دیگه فایده نداره عکسشو بذارید برای پروفایلاتون و دوروز آه و ناله کنید و ....
مباد روزیکه در غم از دست دادن این یار صدیق جنبش آه از نهادمان بر آید و کار از کار گذشته باشد.
هدی صابر یار نازنینمان را همینگونه از دست دادیم.
دلم نمیخواد حرفای نا امید کننده بزنم اما تورو به هرکی میپرستید یه کاری کنید
یه کمپینی نامه ای چیزی...شورای هماهنگی به اون احمد شهید اسلوموشن یه نامه فوری بده.
تا فاجعه به بار نیومده دوستان کاری کنید.من دیگه واقعا عقلم کار نمیده

تف به آیت الله

تف به غیرتت آیت الله وقتی زن و دختر پسرت را گروگان میگیرند و معلوم نیست چه نقشه شومی برایشان دارند و تو ساکت میمانی
راستی مگر چند سال دیگر از عمرت باقی مانده که اینچنین چسبیده ای به دنیا
هوی با توام برادر غیور؟سمیر!! تو که معلوم نیست در حال حاضر کجای دنیا مشغول عیاشی هستی
میدانی ناموست ربوده شده؟
کجایند برادران شهید دکتر مهدی خزعلی که خون بگریند وقتی ناموسشان به یغما رفته ؟

فقط میتوانم بگویم تف به غیرتت آیت الله خزعلی

۱۳۹۰ بهمن ۲۴, دوشنبه

امروز که در خبر ها با این مطلب مواجه شدم واقعا قلبم به درد امد.این سوال برای من پیش آمده که در ایران اگر کسی به یک مشکلی برخورد کند مثلا عضوی از خانواده بیمار شود باید منتظر بنشیند تا فرزندش بمیرد؟
یعنی واقعا هیچ سازمانی ارگانی نیست که از این خانواده ها حمایت کند؟
تمام دارو ندار اینا شده 50 میلیون بازم 200 میلیون کم آوردن. بعد تو خبرا میخونیم که تو تامین اجتماعی 7 هزار میلیارد اختلاس شده  اما برای درمان این بچه میگن پول نداریم و بیمه ساپورت نمیکنه.


25 بهمن بیاییم برای آن شانه های زیر بار اندوه له شده پدر این کودک و تمامی نیازمندان همیاری این سرزمین
برای پدر ان دختر کرمانی که در یخچال زندگی میکند 
برای رضا که دست و پایی ندارد که به جمع ما بپیوندد
برای نیما که کشته شد و هانیه که زنده ماند تا در چنگال دیو دیگری به نام بهزیستی شاید بتواند به زندگی ادامه دهد
برای علی کوچک که در زباله ها پیدا میشود
برای آن جانباز بیچاره ای که سه سال است در یک حمام متروکه زندگی میکند.
برای آینده فرزند خودمان که شاید مانند آرشام در چنگال بیماری اسیر شود و نتوانیم برای درمانش کاری کنیم.
برای این اشکها که به یاد ندا و سهراب و صانع و ... مجال باریدن یافته




پهلوان کوچ در چنگال بیماری بزرگ
آرشام 8 ساله است و در یکی از شهرستانهای ایران زندگی میکند. پدرش  ورزشکار است و وقتی میگوید آرزو دارد که پسرش در آینده یک پهلوان شود اشک در چشمانش حلقه میزند.
 از دوماه پیش که خانواده آرشام متوجه شدند که او به یک بیماری نادر مبتلاست دیگر آرام و قرار ندارند.
به گزارش سلامت نیوزاین بیماری نوعی تومور با عنوان کوردوما است.بیماری بسیار نادری که این حدودا 60 نفر را در سراسر دنیا مبتلا کرده است.
در حال حاضر یک تومور بزرگ در ناحیه گردن و ستون فقرات شروع به رشد کرده و حتی داخل نخاع هم نفوذ کرده  و آرشام را که میخواهد مهندس کامپیوتر شود نحیف و ناتوان کرده است.

پدر و مادرش با وجود هزینه های سرسام آور مسافرتهای متعدد به تهران و اسکان هر چند مدت یکبار در خانه های اجاره ای و ... تمامی بیمارستانهای ممکن را زیر پا نهاده اند اما در آخر با یک جواب مواجه شده اند:

"در حال حاضر در ایران امکان درمان این بیماری وجود ندارد و این کودک باید هر چه سریعتر به بیمارستان هانوفر  آلمان منتقل شود."


سمت چپ :آرشام رزقی

تیم جراحی پروفسور سمیعی برای درمان این کودک اعلام آمادگی کرد . اما هزینه های این تیم جراحی و بیمارستان بسیار بالاتر از توان این خانواده و قریب به 250 میلیون تومان است .

پدرآرشام  خانه و تمامی لوازم موجود در آن را به فروش گذاشته تا بتواند هزینه درمان فرزندش را مهیا کند.آنها حتی فرش و رختخوابها و ظروف خود را هم فروخته اند.و از این راه نزدیک به 50 میلیون تومان به دست آورده اند.

مبالغ پرداختی شما به حساب خود  آرشام  واریز خواهد شد و فقط  برای درمان این کودک مورد استفاده قرار خواهد گرفت. در صورتیکه باز هم نیاز به برقراری ارتباط  با خانواده این کودک دارید یا نیاز به دریافت اطلاعات بیشتری از این کودک دارید ، برای دریافت نشانی و تلفن مادر آرشام با دفتر سلامت نیوز  (88302127)تماس حاصل فرمائید.
از عزیزان هموطنی که در کشور آلمان زندگی میکنند و مایل به کمک رسانی به این خانواده در زمینه اسکان آنها در یک مکان مناسب هستند تقاضا میکنیم با ایمیل به نشانی news@salamatnews.com  یا دفتر سلامت نیوز ارتباط برقرار کنند.

همچنین مشخصات و پرونده آرشام رزقی در دفتر تحریریه سلامت نیوز موجود میباشد و در اختیار کاربرانی که مایل باشند سلامتی را به این خانواده برگردانند، قرار خواهد گرفت.
عزیزان مهربان میتوانند از طریق انتقال وجه اینترنتی به شماره کارت :1906-4361-0610-6221
یا شماره حساب :  2 -1503465-800 اقدام کنند.
اگر امکانش را دارید همین حالا  از اینجا اقدام کنید.

بیشتر:.پهلوان کوچک در چنگال بیماری بزرگ::.

۱۳۹۰ بهمن ۱۸, سه‌شنبه

۱۳۹۰ بهمن ۱۷, دوشنبه

پیام دکتر خزعلی از اوین

بگذارید قبل از اینکه در سوگ ارزش ها دق کنم برای احیای ارزش های ناب انقلاب اسلامی جان خویش فدا کرده و جایی برای خویش در خیل شهیدان باز کنم. امروز و هر روز شاهد ذبح ارزش های انقلاب اسلامی هستیم و این نهال بیش از همیشه نیازمند ایثار و ازخود گذشتگی است.
دوستان عزیز به جای اینکه از من بخواهید تا اعتصاب را بشکنم، از آنان بخواهید به این حبس های غیرقانونی پایان دهند.
من تا شهادت ایستاده ام و اگر خداوند منان مرا در جمع شهیدان پذیرفت، سلام شما را به همت و باکری خواهم رساند

۱۳۹۰ بهمن ۱۴, جمعه

سوءاستفاده حک.مت از کودکان نسرین ستوده

به عقیده خانواده نسرين ستوده متاسفانه کودکان وي به اهرمی برای فشار به مادر زندانیشان تبدیل شده اند،‌ مساله ای که در هیچ کشور و قانون و آیینی پذیرفته نیست!


خانواده نسرین ستوده می گویند این روزها مسوولان زندان و قضایی با دادن قول ملاقاتحضوری به ویژه به کودکان نسرین ستوده و اجرا نکردن آن سعی در تخریب روحیه کودکان و فشار بیشتر به این حقوقدان و اعضای خانواده‌ی او دارند.با اینکه مسوولان قضایی هر هفته به نسرین ستوده قول ملاقات حضوری می‌دهند ولی با مراجعه خانواده، مسولان از آنان جلوگیری می‌کنند.

پس از نزدیک به یک سال و نیم بازداشت وی، امکان هر بار ملاقات حضوری برای کودکان نسرین ستوده تا ۴ ماه به طول می‌انجامد. این در حالی است که از ۲۶ اسفند ۸۹ تا ۱۹ فروردین ۹۰ حتی امکان ملاقات کابینی را هم از این کودکان دریغ کرده اند.
خانواده‌ی نسرین ستوده یعنی مادر، خواهر و برادرش نیز بیش از ۷ ماه است که همچنان از ملاقات کابینی با وی محروم هستند.به عقیده خانواده وی متاسفانه کودکان نسرین به اهرمی برای فشار به مادر زندانیشان تبدیل شده اند،‌ مساله ای که در هیچ کشور و قانون و آیینی پذیرفته نیست.»

با تشكر از صفحه ياران نسرين ستوده

۱۳۹۰ بهمن ۱۳, پنجشنبه

امام جمعه اصفهان : شورای رهبری یعنی اداره دنیا توسط دو خدا

شنیده ها حاکی از ان است که نماینده ولی‎فقیه در اصفهان با اشاره به ایجاد شورای رهبری پس از رحلت امام خمینی (ره) اشاره کرد.این منبع اگاه  گفت: عده‎ای در آن زمان معتقد بودند که نباید فرد خاصی به عنوان رهبر در جامعه حکومت کند بلکه باید یک شورای رهبری وجود داشته باشد که این مقوله بسیار اشتباهی بود و مثل این است که یک دنیا توسط دو خدا اداره شود.
اینگونه که پیداست خامنه ای با طی کردن مدارج علمی در یک شب و تبدیل شدن به امام طی چند سال تا چند هفته آینده در جایگاه خدا قرار میگیره و باید دید چه مقام بالاتری هست که به ایشون تفویض بشه و چاپلوسی تا چه اندازه میرسه؟

۱۳۹۰ بهمن ۱۲, چهارشنبه

گزارش تصویری / مراسم سی و سومین سالگرد ورود خمینی به مدرسه رفاه


اینا خودشونو مسخره کردن یا مارو؟
میزان توهم مقامات جمهوری اسلامی مدام بالاتر میره.
روانشناا تورو خدا یه کاری بکنید
حالشون بده
گزارش تصویری / مراسم سی و سومین سالگرد ورود امام خمینی(ره) به مدرسه رفاه
مراسم سی و سومین سالگرد ورود امام خمینی(ره) به مدرسه رفاه صبح امروز چهارشنبه با حضور حمیدرضا حاجی بابایی وزیر آموزش و پرورش در مدرسه رفاه برگزار شد.
hdk 
عکس/اشرف طباطبایی

روزگار بدی برای ، زنهاست ...
...ریشو می بینی، می ترسی
ژیگول می بینی، می ترسی ...
لباس روی شلوار می بینی، می ترسی ... 
ماشین مدل بالا از کنارت رد می شه تو خیابون، می ترسی ...
ماشین قراضه رد می شه، می ترسی ...
موتوری با اون نگاه کثیفش از کنارت ویراژ می ده، می ترسی ...
کنار خیابون یه پیرمرد نشسته تو سایه درخت و با همون عینک ته استکانیت نگاهت می کنه که باد بزنه و مانتوت کمی بره کنار، می ترسی ...
کنار خیابون یه دسته مرد وایستادن و مثل گرگ نیگات می کنن، می ترسی ...
سوار تاکسی و کرایه ایی هم بخوای بشی،حتی اگه جلو هم بخوای بشینی که راحتتر باشی، می ترسی ...
مانتوی روشن بپوشی بیای تو خیابون از نگاه مردا که دنبال رد لباس زیرمانتوت هستن، می ترسی ...
عینک آفتابی می زنی میای تو خیابون از نگاههایی که دنبال چشمهای اون زیر هستن، می ترسی ...
با دوستات می ری بیرون تو کافی شاپ که باید دود سیگار بخوری اگرم بری پارک، از مردهای بیکار پارک، می ترسی ...
از پدری که دست پسر کوچکش رو گرفته و از کنارت رد می شه و تیکه ایی بارت می کنه و به پسرش نگاه می کنه و می خنده ، از هر دوشون، می ترسی ...
از مردی با ظاهر معمولی که کنار خیابون به ظاهر داره با موبایلش صحبت می کنه اما هربار که زنی از کنارش رد می شه حرفهای زشت و کریهی می زنه و تو خیالش با همه ( که فرقی نمی کنه زنی چادری باشه، کسی باشه با لباس های کار یا دختری دیگر) عقده های جنسیش رو خالی می کنه ...
که نه فقط از نگاه که حتی از متلک ها و حرفهای کریهی که باید بشنوی و فقط رد بشی و فرار کنی از این آدمها، می ترسی ...
از نگاه آدمها تو پمپ بنزین، ترافیک، گشت ارشاد و و و و می ترسی...
از آدمهایی که ظاهری عادی دارن اما کلی عقده های روانی و جنسی توشون جمع شده و حتی با شخصیتترینشون هم تو موقعیتش قرار بگیرن این عقده ها رو می خوان تسکین بدن و دست به وحشیانه ترین اعمال بزنن، می ترسی ... که آوازه غیرت و ناموس پرستیشون دنیا را کر کرده است اما چند نفره به یک زن بیگناه حمله می کنن، می ترسی ...
گاهی حتی از برادر و شوهر و دوست پسر و ... ها هم می ترسی ...
ترس ترس ترس ... کابوس های روزانه و شبانه آدمهایی شده که می خوان فقط کنار دیگران تو جامعه زندگی کنن ....
حالا درک می کنم که چرا خیلی از مردها برای دختران و همسران خود ماشین می گیرند تا راحتتر بتوانند در جامعه در جریا
قويترين آدم جهان اون نيست که دويست و پنجاه کيلو رو يه ضرب ميزنه ...
قويترين آدم جهان زن ايرانيه که با وجود تجاوز فردی و گروهی و اسيد پاشی و گشت ارشاد و مزاحم هاى خيابونی و زور گيری و قتل و هزار خطر ديگه هنوزم تو اين مملکت درس ميخونه ، ورزش ميکنه ، رانندگى ميکنه ، کار ميکنه ، عاشق ميشه ، أعتماد ميکنه ، مادر ميشه و به بچه اش ياد ميده آدم باشه