۱۳۹۰ آذر ۱, سه‌شنبه

يک روز اسلحه گرمتان را کنار بگذاريد ببينيد اين فتنه سبز پتانسيل اجتماعی دارد يا نه.

پاسخ به ادعاهای رييس پليس کودتا: يک روز اسلحه گرمتان را کنار بگذاريد ببينيد اين

فتنه سبز پتانسيل اجتماعی دارد يا نه.

آن اسلحه هايی که از شاه به ارث برديد، آن تانک ها، آن ماشين سرکوب چينی، آن باطوم هايی که با پول مردم فقير ايران خريده ايد را کنار بگذاريد تا حساب کار دستتان بيايد. اصلاً باطوم هم بياوريد، با کلاه خود هم بياييد مجوز هم ندهيد، فقط مردم را نکشيد. اگر جنبش پايگاه اجتماعی ندارد چرا شهر را به حالت نظامی در ميآوريد و ارازل و اوباشتان را از همه کشور جمع ميکنيد و سر هر کوچه قرار ميدهيد؟

۱۳۹۰ آبان ۲۸, شنبه

روزنامه اعتماد توقیف شد

به نوشته بچه های تحریریه روزنامه اعتماد این روزنامه توقیف شد

از خسارت هیتلر به انگلستان بیش تر بود


خبر کوتاه بود : ” با کمال تاسف اطلاع یافتیم که آقای دکتر محمد مصدق سحرگاه امروز پنج شنبه در ساعت 5/4 بامداد 14/12/1345 در سن 87 سالگی در اتاق شماره 62 بیمارستان نجمیه تهران زندگی را بدرود گفت. “
خبری بسیار کوتاه برای مردی بزرگ!!!
سالنامه سازمان اطلاعات انگلیس در سال 1995 درباره اش منتشر کرد: خسارتی که وی به انگلستان وارد کرد از خسارتی که هیتلر در جنگ دوم جهانی به انگلستان وارد کرد بیش تر بود، معترف هستیم که  انگلستان در برابر مصدق شکستی بی سابقه را متحمل شد.
اولین نفر که با لایحه کاپیتولاسیون در ایران مخالفت کرد.
اولین ایرانی فارق التحصیل در دکتری حقوق.
امتیاز حق شیلات و کشتیرانی در دریای خزر را از شوروی باز پس گرفت.
شخصا در دادگاه لاهه برای احیای حقوق ملت خویش فریاد کشید.
جمال عبدالناصر (رهبر بزرگ و فقید ناسیونالیست عربی-اسلامی مصر) به گفته خویش او را الگوی خود قرار داد و کانال سوئز را برای مصر ملی کرد.
سفیر شوروی در ایران رسما اعلام کرد که دولتش در برابر وی به زانو افتاد.
اولین نفر که با استفاده از علوم روز در دانشگاه به بررسی علمی حقوق اسلامی شیعه پرداخت.
اولین نفر که حقوق شرعی زنان را به طور علمی در دانشگاه مطرح ساخت.
ابرمرد تاریخ ایران، با جان بر کف بودن خویش در راه وطن اجازه نداد که تا سال 1992 امتیاز نفت ایران در انحصار بیگانه باشد.
مجاهدت های کسی که خود را وقف سرزمین و مردم و دین خویش کرد، یگانه طراح بزرگ ملی شدن صنعت نفت ایران، جاوید یاد دکتر محمد مصدق به همین جا ختم نشد،وی خود را وقف ملیت ایرانی و دیانت اسلامی ساخت و لحظه به لحظه افتخار آفرید.
 
بخشی از بیانات بزرگوار:
” من ایرانی و مسلمانم و بر علیه هرچه ایرانیت و اسلامیت را تهدید کند تا زنده هستم مبارزه می کنم “.
” تنها گناه من و گناه بسیار بزرگ من این استکه صنعت نفت ایران را ملی کردم و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیم ترین امپراطوری جهان را از این مملکت برچیدم “.
” حیات من و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سر فرازی میلیون ها ایرانی و نسل های متوالی این ملت کوچکترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آمد هیچ تاسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام داده ام .عمر من و شما و هر کس چند صباحی دیر نخواهد پائید.
*برای درمان سرطان بینی با وجود اصرار فرزندش  که پزشک بود و دوستدارانش راضی به سفر به خارج برای درمان نشد وگفت پزشکان ما قادرند همه کاری را برای درمانم انجام دهند.
 
به اختیار خود ملک خودش را بین کشاورزانش تقسیم کرد!
اما
هنوز هم برای رفتن بر سر مزارش که نیمه ویرانست، مردم مشکل دارند!
   و هنوز یک خیابان و کوچه بنامش نیست. راستی چرا تا سال 1360 در هر شهری یک خیابان به نام دکتر مصدق بود و تغییر نام داد ! و بذر اختلاف را ترويج كردند.
 و به فرزندان اين مرز و بوم ياد دادند كه چگونه قهرمانان كشورشان را ارج مي نهند و نامشان را ماندگار سازند.
البته نتيجه اين بي حرمتيها را امروز در كشور مي بينيم
*

۱۳۹۰ آبان ۲۳, دوشنبه


فارغ از هر دو جهانم به گل روى على(ع)                از خم دوست جوانم به خم موى على‏
 
غدير يادآور عهد من و توست
غدير داستان ديروز نيست،چراغى است كه امروزمان را مى ‏افروزد
ره شناس تر از «مولود كعبه» كيست؟
غدير، نشان دادن خورشيد به گرفتاران ظلمت است.

میر عزیز عیدت مبارک

۱۳۹۰ آبان ۲۱, شنبه

اقتدار نظامی ایران برای متلاشی کردن خود


از انفجار زاغه مهمات بیدگنه که بنا بر اخبار ناموثق محل نگهداری موشک های دوربرد ایران بوده است باید افسوس خورد. به خاطر جان سربازان و افسران فداکاری که در این حادثه جان باختند و به خاطر سرمایه‌های ملی که در ثانیه‌ای دود شد و به هوا رفت.


این حادثه در اثر سهل‌انگاری، یا خرابکاری یا هر چیز دیگری باشد درست یک روز پس از اینکه مقام رهبری در جمع نظامیان دشمن را به متلاشی شدن از درون تهدید کرده‌اند، ضربه سهمگینی به اقتدار ملی است.

۱۳۹۰ آبان ۱۸, چهارشنبه

هتصدمین روز زندان بدون مرخصی مجید توکلی

هفتصد700 روز از بازداشت مجید توکلی ، شرف جنبش دانشجوئی گذشت
هفتصد700 حبس ، بدون حتی یک لحظه مرخصی 
علاوه بر این ، مجید از بهمن 89 تاکنون ،همچنان از حق تماس تلفنی محروم است
محرومیت از حد اقل حقوق انسانی در زندان رجائی شهر
زندانیان سیاسی را ازیاد نبریم

بوسه های نیما از پشت شیشه بر گونه های مادر نشست

رضا خندان همسر نسرین ستوده در صفحه فیس بوک خود نوشت :
يكشنبه‌اي كه گذشت به ما ملاقات ندادند
گفتند بنا به دستور، خانواده‌ي ما بايد روزهاي چهارشنبه به تنهايي ملاقات بروند
روزهاي چهارشنبه نوبت ملاقات مردان بند 8 است كه زندانيان مرد اغلب با جرائم مالي هستند
عملا ممنوعيت ملاقات بيش از 3 هفته‌اي شد كه اعلام كرده بودند.
امروز چهارشنبه ملاقات حضوري نداشتيم.
پس از نزديك به چهار ماه اجازه ندادند حتي براي چند ثانيه هم كه شده بچه‌ها از نزديك مادرشان را ببينند.
نيما مجبور بود شيشه‌هاي كثيف آنجا را ببوسد و ما ناخودآگاه بر سر طفل داد بزنيم كه "شيشه كثيف است از دور و با دست بوس بفرست".
براي دومين بار نامه زده بودند به زندان كه غير از همسر و فرزندان بقيه‌اي اعضاي خانواده (اعم از مادر، خواهر و برادر) همچنان ممنوع الملاقات هستند.

۱۳۹۰ آبان ۱۷, سه‌شنبه

میلیارد‌ها دلار اختلاس می‌شه ، ممکنه زیر لبی یک غری بزنیم ولی‌ از ترس کسی‌ صداشو بالا نمیاره ، کسی‌ علنی اعتراض نمیکنه.

دانشجوی مملکت ، شلاق میخوره ، همه متاسف میشیم ولی‌ باز هم از ترس صدامون در نمیاد

نداها و سهراب‌ها کشته میشن ، پروفایل فیس بوک ما می‌شه عکس اونا ، ولی‌ از ترس ، در همون حد میمونه

بعد یکدفعه یک شوخی دو تا جوون (گرچه عمل غیر اخلاقی‌ ) رو پیرهن عثمان می‌‌کنیم و آنچنان بزرگش می‌‌کنیم که خبر گذاری‌های خارجی‌ هم اون رو بار‌ها و بارها نشونش بدن.یعنی‌ دستی‌ دستی‌ خودمون رو مسخره خاص و عام کنیم. ( انگار که همین جوریش هم کم مسخره میشیم)

چطوره که خیلی‌ از کارهای دیگه‌ای که در این مملکت آبروی ما رو میبره مهم نیست ولی‌ این یکی‌ انقدر خلافِ اخلاقه که آبرروی ملت ما رفته ؟ یعنی‌ آبروی یک ملت به این شوخی بسته بود؟ تجاوز به زن‌ها و دختران مردم آبرو نمیبره . زدن یک بچه هشت ساله که منجر به مرگ می‌شه آبرو نمیبره ، اعدام یک جوون هفده ساله آبرو نمیبره، اسید پاشی روی صورت دخترهای نازنین ما آبرو ریزی نیست ولی‌ شوخی‌ بچه گانه دو جوون آبروی ما رو میبره؟

در اینکه اینکار اشتباه بوده و خلاف اخلاق ورزشکاری هیچ حرفی‌ نیست .در اینکه باید مجازاتی ( نه شلاق البته )هم در نظر گرفته بشه حرفی‌ نیست.ولی‌ بیائید و بیش از این با آبروی دو جوان و خانواده‌هاشون بازی نکنیم.

کمی‌ درنگ کنیم و از خودمون بپرسیم که آیا ما هرگز دچار هیچ اشتباهی‌ نشده ایم ؟ از خودمون سوال کنیم اگر ما این عمل رو انجام می‌‌دادیم انتظار داشتیم چه برخوردی با ما بشه.

بیائید کمی‌ ، فقط کمی‌ با انصاف باشیم