نسرین! اوین جای بدی نیست
وقتی که در بندِ تو باشد
وقتی که بر دیوارهایش
تصویر لبخند تو باشد
وقتی که در بندِ تو باشد
وقتی که بر دیوارهایش
تصویر لبخند تو باشد
این خانه ی زنگار و زنجیر
خود موزه خواهد بود روزی
آیینه ی نامردهای
دریوزه خواهد بود روزی
ای هرچه دژخیمانِ بدخو
زندانیانِ خنده ی تو
دریای طوفان رنگِ غیرت
ای مردها شرمنده ی تو
زندان و فرزندان گریان
زندان و امّید و بهانه
زندان و بغضِ خفته در خویش
زندان و مهر مادرانه
می دانم این درد کمی نیست
می ماند این زخمِ همیشه
کابوسِ کابینِ ملاقات
آغوش های پشتِ شیشه
اما تو باید زنده باشی
با بیشه چونان ماده شیران
گُرد آفریدِ خصم افکن!
فرزندی از پشتِ دلیران!
نسرین! به فکر مردمت باش
تنهایی و چشم انتظاری
نسرین! به فکر کودکانت...
گل های زیبای بهاری
ایران اگر روزی نباشی
مثل تو نسرینی ندارد
آن سان که لب های تو دارد
لبخند شیرینی ندارد
با ما خدایی هست آری
با ما خدایی مهربان است
برخیز و بشکن روزه ات را
برخیز! هنگام اذان است
چنین گفت داریوش مفتخر حسینی
خود موزه خواهد بود روزی
آیینه ی نامردهای
دریوزه خواهد بود روزی
ای هرچه دژخیمانِ بدخو
زندانیانِ خنده ی تو
دریای طوفان رنگِ غیرت
ای مردها شرمنده ی تو
زندان و فرزندان گریان
زندان و امّید و بهانه
زندان و بغضِ خفته در خویش
زندان و مهر مادرانه
می دانم این درد کمی نیست
می ماند این زخمِ همیشه
کابوسِ کابینِ ملاقات
آغوش های پشتِ شیشه
اما تو باید زنده باشی
با بیشه چونان ماده شیران
گُرد آفریدِ خصم افکن!
فرزندی از پشتِ دلیران!
نسرین! به فکر مردمت باش
تنهایی و چشم انتظاری
نسرین! به فکر کودکانت...
گل های زیبای بهاری
ایران اگر روزی نباشی
مثل تو نسرینی ندارد
آن سان که لب های تو دارد
لبخند شیرینی ندارد
با ما خدایی هست آری
با ما خدایی مهربان است
برخیز و بشکن روزه ات را
برخیز! هنگام اذان است
چنین گفت داریوش مفتخر حسینی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر