۱۳۹۰ مرداد ۱۵, شنبه

دکتر خزعلی عزیز غم تو بسیار بزرگتر از آن بود که میپنداشتم....

دیر زمانی نیست که دکتر خزعلی را میشناسم.اوایل آن پیراهن یقه بسته اش را که میدیدم با حرفایی که میزد تضاد عجیبی در ذهنم ایجاد میکرد....بعدتر ها به این نتیجه رسیدم که انسان ریاکاریست...از دیدنش بعد از انتخابات سال 88 احساس بدی بهم دست میداد و احساس میکردم اون یه مهره نفوذیه تا اطلاعات ببره برای پدرش....
بار اول که دستگیرش کردند گفتم حتما باباش به کمکش میاد
بار دوم اما وقتی شنیدم که با گردن شکسته وارد دادگاه شده یقین حاصل کردم که راه او از پدرش جداست!
اما واقعا این سوال برام بوجود اومده که این پدر عاطفه نداره؟
مگه قراره صد سال دیگه عمر کنه که دو دستی چسبیده به دنیا؟
واقعا دلم برای ایشون سوخت...چرا که جدا از مشکلات بازداشت و ....غم بزرگتری رو سینه اش سنگینی میکنه...غم پدر.شاید اگر یتیم بود براش بهتر بود.حداقل اینقدر از ناحیه پدر مورد ظلم قرار نمیگرفت.
پدری که  بیانیه اعلام برائت از فرزند می دهد....
دکتر خزعلی عزیز غم تو بسیار بزرگتر از آن بود که میپنداشتم....


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر