۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه

نامه یک وبلاگ نویس به محمد نوریزاد



فويل للذين ظلموا من عذاب اليم       پس واي بر ستمكاران از عذاب دردناك (انعام، آيه 21 )

دوست و برادر عزیزم
جناب محمد نوریزاد
گفته بودی برای یاری کردنت برای رهبر نامه بنویسیم
از علما خواستی و نمایندگان و قدرتمندان و اهل قلم
من اما نه اهل قلمم و نه قدرتی و شهرتی دارم که بتوانم با نامه به رهبری یاریت کنم
اما برادرانه میخواهم برای خودت بنویسم
سوالم از شمای بزرگوار این است که چرا اینقدر اصرار بر نوشتن نامه به رهبری داری؟
مگر نمیبینی که او پنبه بر گوشهای خود گذاشته و نمیخواهد صدای ما را بشنود؟
مگر کلام خدا را که گفت : انه الظلم لا يفلح الظالمون؛ همانا ستمكاران رستگار نمي شوند ، نخوانده ای؟
مگر هم او نیست که بر این ظلم بر مردم رفته سکوت که نه فرمان بر ظلم داده و تا به حال بیداد احدی را پاسخ نداده است؟
پس برادر عزیزم چرااینهمه اصرار میکنی؟ آیا وقت آن نرسیده که بنشینیم  و فکر اساسی تری کنیم؟
یعنی شما هنوز هم از ایشان نا امید نشده اید و اصرار بر کوفتن دری دارید که به یقین میتوانم بگویم کسی پشت ان به انتظار ما ننشسته؟
ای شجاع ، مگر میشود رهبر بود و اینهمه اختلاس و افترا  را ندید؟
بگو تا به کی این راه را ادامه دهیم؟برادر بگو تا کجا با ایشان به ملاطفت برخورد کنیم؟
ای عزیز اینهمه وکیل و وصی و سردار و مجتهد و معلم و فرهیخته و .... نامه نوشتند کافی نبود؟
قلبمان به درد میآید وقتی میبینیم به خانواده ات تعرض میکنند؟ تهدیدت میکنند و آسایش را از شما سلب میکنند.
ناراحت میشویم وقتی هر روز کاریمان را با اخبار ناگوار خانواده های زندانیان سیاسی شروع میکنیم.
آخر تا به کی آرزو کنیم صبح نشود تا نبینیم این همه ظلم که از در و دیوار شهر میریزد.
تا مغز استخوانمان میسوزد وقتی فرزندان اینان را میبینیم که از پدر یا مادر خود دور افتاده اند و آزار دیده اند ؛ به خاطر ما
به خاطر آزادی ما، این عذاب دارد ما را میکشد که در این شهر آسوده قدم میزنیم و روزمرگی میکنیم!!
اما نمیدانیم چه کنیم؟
واقعا چه کنیم؟
ما متهمان فردا هستیم که فرزندانمان میپرسند چه کردید وقتی فریاد نوریزاد را شنیدید؟
میپرسند چرا سکوت کردید و ما باز هم جز سکوت فریادی نداریم
وای بر ما که غافلیم اما اگر از پای فتاده باشیم از امید هرگز!






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر